آيينه پرسيد :
که چرا دير کرده است نکند دل ديگري او را سير کرده است...
خنديدم و گفتم او فقط اسير من است تنها دقايقي چند تأخير کرده است...
گفتم امروز هوا سرد بوده است شايد موعد قرار تغيير کرده است...
خنديد به سادگيم آيينه و گفت :
احساس پاک تو را زنجير کرده است ...
گفتم از عشق من چنين سخن مگوي ...
گفت : خوابي سالها دير کرده است...
در آيينه به خود نگاه ميکنم ـ آه!
عشق تو عجيب مرا پير کرده است...
راست گفت آيينه که منتظر نباش ...
او براي هميشه دير کرده اس...

نظرات شما عزیزان: